×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پاسخ بحلول به سه سوال

× گویند روزی ابو حنیفه در محضر اصحابش گفت : جعفر بن محمد صادق کلماتی گفته که مرا بشگفتی آورده است . گوید خداوند در دنیا و آخرت دیده نمیشود چگونه میشود چیزی موجود باشد و دیده نشود ؟ و شیطان در قیامت به آتش میسوزد و حال آنکه شیطان از آتش است و شی به چیزی که از آن آفریده شده معذب نمیشود . دیگر انکه کارهای بندگان مستند به خود آنهاست و حال آنکه در قرآن است که تمام افعال مستند به خداست . بهلول در مجلس حاضر بود . کلوخی برداشت و بر سر حنیفه زد که سرش شکست و خون جاری شد و فرار کرد . ابو حنیفه به حاکم وقت شکایت برد . بهلول را حاضر کردند و سبب این کار را از او پرسیدند . گفت : ابو حنیفه به امام در سه مسئله ایراد کرد و من با این کلوخ جواب هر سه ایرادش را دادم . یکی اینکه میگوید نمیشود چیزی موجود باشد و دیده نشود اکنون مدعی است &
×

آدرس وبلاگ من

leila12.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/leila12

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

آموخته ام





http://img.far30patogh.com/life-289x300.jpg
آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام که هیچ کس کامل نیست همانگونه که من کامل نیستم
آموخته ام که تنها گذشت می تواند به دوستی عمق و معنا ببخشد
آموخته ام که تنها با بخشیدن دیگران می توانم به آرامش روحی برسم .
آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام که این ایمان وعشق الهی است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
آموخته ام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام که نفرت آئینه دل را سیاه می کند همانگونه که محبت به آن جلا می بخشد.
آموخته ام که هیچ کس مثل من فکر نمی کند اما من می توانم به افکار دیگران احترام بگذارم .
آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم
آموخته ام که بهترین موقعیت برای نصیحت تنها یک زمان است؛ و آن وقتی ست که از شما خواسته شود.
آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام که دوستان واقعی جواهراتی هستند که به دست آوردنشان راحت اما نگهداشتنشان سخت است.
آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام که ثروتمند آن کسی نیست که مال بسیار دارد بلکه آن کسی ست که به کمترین ها قانع و خشنود است.
آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس دلیلی ندارد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام که زندگی سناریویی ست که من می توانم با ایفای ماهرانه و زیبای نقش خود اثری باشکوه وماندگاراز خود در ذهن زمان باقی بگذارم.
آموخته ام که زندگی را از طبیعت یاد بگیرم ؛ چون بید متواضع باشم؛ چون سرو راست قامت، چون صنوبر صبور؛ چون بلوط مقاوم، چون رود روان، چون خورشید با سخاوت، چون ابر باکرامت، چون کوه استوار، چون اقیانوس آرام و چون مهتاب روشنی بخش باشم.
وبلاخره آموخته ام معنی زندگی و امید به آینده در جلوه های دنیائی آن نیست بلکه به شکوه انتظاری ست که قلبم را تسخیرکرد


شنبه 8 مرداد 1390 - 4:01:45 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم